کد مطلب:316836 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177

برق فشار قوی
در شماره ی هشتاد مجله ی خانواده مورخه پانزدهم مهرماه 1374 و در صفحه ی 22 این داستان را درباره ی آقای یزدان پناه نقل می كند كه:

آقای یزدان پناه پیمانكار ساختمان است. او به خانواده اش علاقه ی زیادی دارد. از همین رو هیچ گاه از كار و تلاش باز نمی ماند.

آقای یزدان پناه، همیشه در كنار كارگرانش و همپای آنها كار می كند و اعتقاد دارد كه هیچ برتری میان او و آنها نیست و همه باید در انجام كارها خود را سهیم بدانند. او مدتها پیش، كار ساختن چند واحد آپارتمان را برعهده گرفته و كم كم در مراحل پایانی قرار می گیرد.

آن روز، روز حادثه، او بی آنكه بداند چه اتفاقی انتظارش را می كشد، یك نبشی آهنی به طول 6 متر را روی شانه می اندازد تا از طبقات بالا به پایین ساختمان بیاورد.

بیرون ساختمان، شاید در فاصله ی چند متری، چند رشته سیم فشار قوی برق كه از هر كدام، برقی به قدرت بیست هزار ولت می گذرد، قرار دارد.

سیمهایی كه فاصله چندانی با یكی از پنجره ها ندارد. آقای یزدان پناه، بی توجه به این موضوع، از پله ها پایین می آید. او برای عبور از مسیر باریك پاگرد پله ها، به ناچار میله ی آهنی را از پنجره بیرون می كند میله، آرام آرام به سیمهای فشار قوی نزدیك و نزدیكتر می شود و در یك لحظه، واقعه ای كه نباید اتفاق بیفتد، می افتد.



[ صفحه 241]



- نه... یا قمر بنی هاشم... یا اباالفضل... سوختم!

این صدا، تنها فریادی بود كه از دهان آقای یزدان پناه بیرون آمد و آنگاه او، تسلیم دردناكترین لحظات زندگیش شد. برق، با همه ی توان از میله به بدن نحیف آقای یزدان پناه منتقل می شود. دستش را به میله می چسباند و آنگاه از راه بازو به شانه و از شانه به پشت بدن او منتقل می شود. آنگاه به سمت پاها تغییر مسیر می دهد و از آنجا بیرون می زند.

جرقه های ناشی از اتصال میله ی آهنی با سیم، صدای دلخراشی راه می اندازد كه به گوش یكی از همسایه ها می رسد.

- یا اباالفضل العباس... یكی را برق گرفته است.

همسایه ی آقای یزدان پناه كه از دیدن این صحنه شوكه شده، می گوید: باور كردنی نبود. رنگ توی چهره ی آقای یزدان پناه نمی دیدم. او خشك و بی حال اسیر جریان شدید برق شده بود و از او انگار دود بلند می شد، وقتی فریاد زدم، به این اطمینان رسیده بودم كه او دیگر در میان ما نیست.

با صدای او كارگران ساختمان از راه می رسند و یكی از آنها، كه كفشهای عایق به پا داشت، لگدی به میله ی آهنی می كوبد. میله از بدن آقای یزدان پناه جدا می شود. او یك طرف می افتد و میله طرف دیگر.

همچنان دود از آقای یزدان پناه بلند می شود. كفشهای او كه محل عبور جریان برق بوده، سوراخ شده است و خودش به نظر می رسد كه بی جان افتاده است.

- باید او را به پزشك برسانیم.

- نه!... فایده ای ندارد، بهتر است پزشك قانونی را خبر كنیم.

یكی از كارگران، بدون درنگ، بدن خشك شده ی آقای یزدان پناه را



[ صفحه 242]



روی شانه می اندازد و به سمت نزدیكترین بیمارستان حركت می كند. او بدون لحظه ای درنگ تا بیمارستان كه فاصله ی زیاد دوری ندارد، می دود. وقتی به بیمارستان می رسد و آقای یزدان پناه را روی برانكارد می خواباند، پرستاران اطراف او را می گیرند.

- چه شده است؟

- او را برق فشار قوی گرفته است.

بغض راه گلوی او را می بندد و حرفش را ادامه نمی دهد. در همین لحظه پزشك از راه می رسد و به سرعت گوشی را روی قلب بیمار می گذارد. دقایقی بعد، می گوید:

- نه!... هنوز زنده است. اما باید از خداوند و ائمه ی اطهار علیهم السلام كمك خواست.

تلاش تیم پزشكی برای نجات جان بیمار آغاز می شود. دقایق برای آنان كه در بیرون اتاق عمل هستند به كندی و برای پزشك به سرعت می گذرد. اما خوشبختانه عمل به پاس دعای آنانی كه چشم به سلامت بیمارشان داشتند، به خوبی به پایان می رسد و یك نفر كه باید در برخورد با این جریان شدید برق، جان به جان آفرین تسلیم می كرد، زنده می ماند. آقای یزدان پناه كه از این حادثه جان سالم به در برده، بعد از بهبودی نسبی می گوید:

- در یك لحظه بدنم متحمل فشار شدیدی شد.

برق مثل آوار بر من فرود آمد و تا وقتی كف پاهایم را سوراخ نكرده بود، عذاب سختی می كشیدم، اما به محض سوراخ شدن پاهایم، یك دفعه احساس سبكی كردم. احساسی كه هیچگاه در زندگیم آن را تجربه نكرده بودم.



[ صفحه 243]



یكی از پزشكان می گوید: خیلی عجیب بود. برق فشار قوی امكان زنده ماندن و حتی فكر كردن را از انسان می گیرد. اما این بیمار، شاید به مدد دعای بستگانش نه تنها آسیب جدی ندید، بلكه خیلی زود سلامت خودش را به دست آورد و به جمع خانواده اش پیوست.

یكی از متخصصین برق، وقتی محل حادثه را دید، گفت:

- باور كردنی نیست، او بدون تردید باید می مرد. زنده ماندنش واقعه غیر قابل قبولی است. من فكر می كنم، معجزه ای اتفاق افتاده باشد. بله، واقعاً همین طور است.

یك نفر از مأمورین اداره ی برق منطقه می گوید: به محض اتصال برق با میله ی آهنی، در عرض چند ثانیه، از ولتاژ قوی برق كاسته می شود، اما همچنان سیصد، چهار صد ولت برق وجود دارد. دعای دوستان و بستگان آقای یزدان پناه او را نجات داد و خود می گوید:

- سلامتم را مدیون توسل به قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می دانم و دعاهایی كه در لحظات بحرانی برایم از درگاه خداوند شده بود.



افتاده دست راست خدایا ز پیكرم

بر دامن حسین رسان دست دیگرم



چون دست من لیاقت دامان او نداشت

انداختم براه، كه بردارد از كرم



بی دست من ز دست حسینم گسسته دست

ای دست حق بگیر تو دست برادرم



ای دست راست رو به سلامت كه تا ابد

این خاطره ودیعه سپارم به خاطرم



[ صفحه 244]



ای دست چپ زیاری من برمدار دست

من در هوای آب به شوق تو می پرم



آبی كه آبروی من و اعتبار توست

بر تنشه گان اگر نرسد خاك بر سرم



آب فرات نیست به مشك، آبروی اوست

بر پیشگاه، آبروی خلق می برم



نی نی نه آبروی فرات و نه آب اوست

خود آبروی ام بنین است مادرم



مردم به حفظ دیده ز هر چیز بگذرند

من بهر آب حاضرم از دیده بگذرم



ای دست دامن تو و دست نیاز من

تا همتت به عرصه ی پیكار بنگرم



در عمر خویش منتی از كس نبرده ام

اینك به ناز منتت ای دست حاضرم



ترسم تو هم ز دست روی، بی تو مشك را

آخر به دست ناوك دلدوز بسپرم



شعر از «ذهنی زاده»



[ صفحه 245]